جدول جو
جدول جو

معنی درفش زده - جستجوی لغت در جدول جو

درفش زده(دِ رَزَ دَ / دِ)
بخیه شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درفشنده
تصویر درفشنده
درخشنده، تابنده
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ زَ دَ / دِ)
دریاگرفته. رجوع به دریاگرفته شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ دَ / دِ)
نعت مفعولی (در معنی فاعلی) از درفشیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). درخشیده. و رجوع به درفشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ زَ دَ / دِ)
به هم پیوسته.
- دستها درهم زده، دستها روی هم قرار داده و به هم پیوسته: پایچه های ازار ببست و جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت. با دستار و برهنه به ازار به ایستاد و دستها درهم زده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ شَ دَ / دِ)
درخشنده. روشن. تابدار. (ناظم الاطباء). متلألی ٔ. مضی ٔ:
کسی که خواهد تا فضل تو بپوشاند
گو آفتاب درفشنده را به گل اندای.
فرخی.
بر آمد ز هامون به چرخ بنفش
درفشنده هر سو درفشان درفش.
اسدی.
بر چشم آن کش دو دیده تباه
کجا روشن آید درفشنده ماه.
اسدی.
بدینگونه بد تا درفشنده مهر
بگردید ده راه گرد سپهر.
اسدی.
درفشنده شمعی است این جان پاک
فتاده در این ژرف جای مغاک.
اسدی.
درفشنده حوضی ز بلّور ناب
بر آن راه بستند چون حوض آب.
نظامی.
جزیره یکی گشت پیدا ز دور
درفشنده مانند یک پاره نور.
نظامی.
چشمه درفشنده تر از چشم حور
تا برد از چشمۀ خورشیدنور.
نظامی.
در او گنبدی روشن از زرّ ناب
درفشنده چون گنبد آفتاب.
نظامی.
طلسمی درفشنده در وی پدید
شبانه در آن ژرف وادی رسید.
نظامی.
درفشنده تیغت عدوسوز باد
درفش کیان از تو فیروز باد.
نظامی.
ترنگاترنگ درفشنده تیغ
همه درقها را برآورده میغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از درفشنده
تصویر درفشنده
آنچه که میدرخشد درخشان تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد زده
تصویر درد زده
دارای درد دردمند، مریض علیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشیده
تصویر درفشیده
روشن شده برق زده، پرتو افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
دوار البحر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
Seasick
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
mal de mer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
晕船的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
সমুদ্রবিমুখ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
морская болезнь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
seekrank
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
морська хвороба
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
choroba morska
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
سمندری بیماری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
deniz tutması
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
ugonjwa wa baharini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
enjoo do mar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
배멀미
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
船酔いの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
समुद्र विकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
mabuk laut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
เมาเรือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
zeeziek
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
mareado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
mal di mare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
חולה ים
دیکشنری فارسی به عبری